طنزكده ي هفتاديا
وبلاگ اختصاصي متولدين دهه ي هفتاد...
به نام خدا يادمه يه بار داشتم از مدرسه بر ميگشتم خونه ،هوا خيلي سرد بود و داشت بارون ميزد. يني داشتم يخ ميزدم از سرما،انگشتاي پام هم كه ديگه نگو. وسطاي راه ديدم مامانم اومده دنبالم.انگاري دنيا رو بهم داده بودن. منو برد زير چادرش و تا خونه اوردم.به خدا گرم ترين و امن ترين جاي دنيا زير چادر مادرم بود. سلامتي همه ي مادرا نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب
نويسندگان
|
|||
![]() |